» دکتر سیروس پیله‌رودی

دکتر سیروس پیله‌رودی

 

سیروس پیله‌رودی روز پنجشنبه، 5 اسفند 1316، در شهر ساحلی آستارا از توابع استان گیلان در خانواده‌ای ترک‌زبان و کم‌بضاعت چشم به جهان گشود.
اولین فرزند خانواده دختر بود و بعد از او سه پسر، که سیروس فرزند آخر خانواده بود.





دوران تحصیل ابتدایی و متوسطه را در شهر زادگاهش سپری کرد و به دلیل مهاجرت خانواده به شهر رشت، دوران دبیرستان را در دبیرستان شاپور شهر رشت به اتمام رساند.





در سال 1336، پس از گرفتن دیپلم در مسابقه بورس شرکت ملی نفت و کنکور پزشکی شرکت کرد و در هر دو قبول شد. در مسابقه شرکت نفت از بین 5 هزار شرکت‌کننده، نفر اول شد و قرار شد 6 سال برای ادامه تحصیل به انگلستان برود. به این منظور، شرکت نفت، یک استاد انگلیسی برای تقویت زبان همراه آنان فرستاد. اما به دلیل توهین‌های مکرر استاد به زبان و ملت ایران، از ادامه تحصیل انصراف داد و وارد رشته پزشکی دانشگاه تهران شد و پس از گذراندن سال‌هایی پر از ماجراهای سیاسی، در سال 1342 فارغ‌التحصیل شد.





گذراندن دوره خدمت نظام وظیفه در سپاه بهداشتِ روستای گراب از توابع استان محروم لرستان، به قول خودش زندگی او را تغییر داد. دغدغه ارائه خدمات بهداشتی به جامعه روستایی محروم، وی را در کسوت مدیر سپاه بهداشت در آن استان ماندگار کرد و بدین‌سان به خانواده بهداشت کشور پیوست.





بسیار غم‌انگیز است اینکه دکتر پیله‌رودی در روز 5 اسفند سال 1344 که مصادف با سالروز تولد 28سالگی ایشان بود، مادرش را از دست داد.

دکتر سیروس پیله‌رودی در سال 1346 با خانم فریده شهبندی‌صادق ازدواج کرد و حاصل این ازدواج سه فرزند به نام‌های نیلوفر، آرمین و پریسا بود.

 



وی در سال 1346 در استان خراسان برای مبارزه با سل مأمور شد.
اواخر سال 1349 به سازمان مرکزی سپاه بهداشت تهران منتقل شد و پس از دو سال، در سال 1351 به عنوان معاون فنی در بهداری راه مشغول خدمت شد. در این زمان در کنار خدمت در ابعاد گوناگون سلامت عمومی، به حوزه خدمات بیمارستانی نیز وارد شد و سرپرستی بیمارستان‌های راه‌آهن را به عهده گرفت.

 



در سال 1354 پس از واگذاری بهداری راه و بهداری راه‌آهن به وزارت بهداشت، مسئول شبکه 6 بهداری تهران، منطقه جنوب غرب تهران، شد. همکاری با دکتر خلیل آسایش، که مرشد کثیری از جوانان دلباخته‌ی خدمت شمرده می‌شد، در سپاه بهداشت آغاز نوعی دیگر از تجربه‌اندوزی برای او شد.

در سال 1359 موفق به اخذ مدرک MPH از دانشکده بهداشت دانشگاه تهران شد و برای شرکت در پیگیری شبکه‌های جدید بهداشت و درمان به گروه برنامه‌ریزی وزارت بهداشت پیوست. خدمت‌رسانی به جامعه روستایی، به ویژه خدمات بهداشتی، همیشه برایش معضل بزرگی بود.




حاصل زحمات شبانه‌روزی او و یار دیرینه‌اش دکتر کامل شادپور در طراحی نظم و نظامی نو در خدمت‌رسانی، منجر به چاپ کتابی با نام «نگرشی بر بهداشت، درمان و آموزش نیروی انسانی پزشکی» در سال 1361 شد که مبانی نظری و نقشه‌ی راه مورد نظر گروه را نشان می‌داد.
شبکه‌های بهداشت و درمان که در مرحله‌ی طراحی بی‌هیچ حمایت و غالباً به نفقه‌ی جیب نجیب گروه دو نفره طی می‌شد در مرحله اجرا به سرعت حقانیت خود را نشان داد و جلب حمایت و جذب منابع را به آسان‌ترین کار ممکن بدل کرد. مرحله‌ی اجرا نیز با یاری گروه طراح طی شد و به بار نشستن طرح‌ها، شوق آن‌ها را برای ادامه راه دوچندان کرد.
حتی ابتلا به بیماری قلبی هم نتوانست جلودار عشق او به خدمت به میهن و مردمش باشد.




خانم نیلوفر پیله‌رودی، دختر بزرگوار دکتر می‌گوید:

« پدرم در دهه ۶۰ مطبی در محله فقیرنشین خاک سفید تهران داشت که از بیماران کم بضاعت ویزیت نمی‌گرفت و داروهای مورد نیازشان را خریداری می‌کرد و رایگان در اختیارشان می‌گذاشت.
گاهی حتی لباس‌هایی که بر تن داشت را به آن‌ها می‌داد. برای جلوگیری از این کار، مادرم تعدادی پیراهن و شلوار کردی می‌خرید و در کمد مطب می‌گذاشت که بجای لباس‌های تنش، آن‌ها را به افراد بدهد.

او به سنت‌ها و ادبیات ایران عشق می‌ورزید. عید نوروز به واقع برایش سرآغازی دوباره برای زندگی بود. شاهنامه فردوسی را ازبر بود. تحقیق و تفحص در مثنوی معنوی و اشعار سعدی از لذات زندگی‌اش بود. به زیبایی به حافظ تفال می‌زد و تقسیر می‌کرد. اشعار نیما، شاملو، اخوان، فروغ و سهراب را با شعف می‌خواند و خود نیز شعر می‌گفت.

دستگاه‌های موسیقی سنتی را خوب می‌شناخت و به موسیقی کلاسیک و نقاشی علاقه داشت.

تاریخ جهان، به‌خصوص ایران را خوب می‌دانست. همه‌ی خاک وطنش را طی کرده بود.»

«دست‌نوشته‌ای از اشعار دکتر پیله‌رودی»



کودکی را به فقر
و جوانی را به سیاست باختم

خواستم به نیمروز
غبار خستگی، به زلال جویباران بشویم،
تصویر پیر دل‌مرده‌ای به آب بود،
که زندگی نکرده،
مرگ را به انتظار نشسته بود.

سر بر تافتم و
هراسان دیدم که
از انبوه باغ خانه‌مان، تنها سروی چند باقی مانده‌است.
آه، خدای را!
ای سروهای سایه‌دار!
به کودکانی که می‌آیند، بگویید
بادبادک‌هایشان را هوا کنند
و عشق بورزند که
تنها، عشق زندگی‌ست.

دلم برای یک فرفره پرپر می‌زند
هنوز طوق دوچرخه پسرک همسایه
جلایی دارد،
دلم برای شاخه خشکیده‌ای، که زمانی
اسب سفید آرزوهایم بود،
تنگ شده است.
چگونه اینچنین بی‌هنگام و ناگه
پنجاه ساله شدم.

اسفند ۱۳۶۶

 

اسامی کتاب‌هایی که به قلم دکتر سیروس پیله‌رودی انتشار یافته به شرح زیر است:

_ نگرشی بر بهداشت و درمان کشور، 1359
_ فضاهای مورد نیاز مراکز آموزشی و تحقیقی، 1361
_ امید زندگی در مردان و زنان روستایی، 1364
_ سطح‌بندی و ادغام در خدمات بهداشتی، 1364
_ فرآیند مدیریت در خدمات بهداشتی ملی کشور، 1364
_ شبکه‌های بهداشت کشور و مراقبت‌های اولیه بهداشتی، 1364
_ استراتژی بهداشت برای همه (ترجمه)، 1364
_ روش محاسبه نیروی انسانی، 1365
_ برنامه‌ریزی و مدیریت در مراقبت‌های اولیه بهداشتی، 1365
_ بخشی از سلامت برای همه (ترجمه)، 1365
_ نقش خدمات بهداشتی ادغام‌یافته در آموزش نیروی انسانی، 1365
_ خدمات مدیریتی در شبکه‌های بهداشتی کشور، 1367
_ شبکه‌های بهداشتی و ارجاع در ایران، 1369
_ برنامه‌ریزی تفضیلی و بودجه برنامه‌ای در مراقبت‌های بهداشتی اولیه، 1373
_ مراقبت‌های بهداشتی اولیه برای گروه‌های پرخطر و غربالگری در مراقبت‌های اولیه بهداشتی، 1374
_ شبکه‌های بهداشت و درمان شهرستان، چاپ اول 1376، چاپ دوم 1377، چاپ سوم 1381، ترجمه به زبان انگلیسی 1385
_ خدمات ادغام یافته و روشی برای برآورد نیروی انسانی، 1376
_ دانستنی‌هایی در زمینه بودجه، 1376
_ برنامه توسعه مدیریت مراقبت‌های اولیه بهداشتی؛ حل مسأله، 1376
_ دانستنی‌هایی در زمینه بودجه و روشی برای محاسبه بهای تمام شده واحد خدمت در خدمات ادغام‌یافته، 1376
_ شاخص‌های بهداشتی، 1381 (با همکاری دکتر کامل شادپور)
_ بهداشت برای همه و مراقبت‌های بهداشتی اولیه در قرن‌های 20 و 21، سال 1381 (با همکاری دکتر کامل شادپور)

 



وی، مورخ 1 اردیبهشت‌ماه سال 1385 از خدمات دولتی بازنشسته شد.

دکتر پیله‌رودی به‌همراه اعضای تیم همراهش سال‌ها عاشقانه کار کردند تا در اوج نابسامانی، شبکه ارائه خدمات بهداشتی ایران، در میان خرابه‌های انقلاب و جنگ ملت، درجهت التیام درد، در اختیار میلیون‌ها ایرانی دردمند در روستاها و بخش‌ها و شهرهای دور و نزدیک کشور قرار گیرد. سیستمی که در سال‌های بعد به عنوان تجربه‌ای بزرگ و مفید مورد اهتمام و تحسین سازمان جهانی بهداشت و کشورهای عضو قرار گرفت.

شبکه ارائه خدمات سلامتی در ایران در میان آشنایان به این موضوع، به نام دکتر پیله‌رودی و دکتر شادپور شناخته می‌شود. اگرچه آن دو و خصوصاً دکتر پیله‌رودی بزرگ، امروز در اوج گمنامی ملی و نامهربانی به‌سر می‌برند، امروز میلیون‌ها ایرانی وامدار کار سترگ این پیرمرد مهربان و سخت کوشند و او البته کار خود را تنها انجام یک وظیفه می‌شمرد، اگرچه از یادآوری تلخ و شیرین آن سال‌ها، اشک در گوشه چشمانش جمع می‌شد.

ایرانیان، همه آن‌هایی که سالم و تندرست هستند و فرزندانی شاداب و سالم دارند وامدار بذل سخاوتمندانه سال‌های جوانی دکتر پیله‌رودی هستند.

به گفته ایشان:
“چنین موفقیت‌هایی برایم ممکن نبود، اگر پشتیبانی صمیمانه همسرم را به‌همراه نداشتم.”


دکتر پیله‌رودی پس از عمری تلاش و مجاهدت دلسوزانه در عرصه سلامت کشور، در اولین ساعات بامداد روز سه‌شنبه 4 تیر 1392 در سن 75 سالگی چشم از جهان فروبست.

تاکنون درمانگاه سیروس پیله‌رودی در اردبیل و بیمارستان سیروس پیله‌رودی در لواسان و بیمارستان پیله‌رودی در قشم به نام ایشان مزین شده است.



«چنین می‌شناسندش»

 

 

دکتر شادپور هنگام درگذشت دکتر سیروس پیله‌رودی که همراه و همفکر همیشگی‌اش در مسیر راه‌اندازی شبکه بهداشت و درمان کشور بود، یادی از وی کرد و از مسیر پرپیچ و خمی گفت که با هم برای طراحی و راه‌اندازی شبکه مراقبت‌های اولیه بهداشتی کشور پیموده بودند:

«آقای دکتر پیله‌رودی بعد از اینکه از دانشگاه پزشکی در سال1343 فارغ‌التحصیل شدند، به خدمت سپاه بهداشت درآمدند و برای فرد شیفته‌ای مثل ایشان که پر می‌زدند تا بیشتر بدانند؛ این تجربه، تجربه تلخ و شیرینی بود؛ تلخ برای اینکه با دشواری‌های زندگی روستایی آشنا شود و شیرین برای اینکه در حد توانش از آن دشواری‌ها بکاهد.

بعد از آنکه خدمت ایشان در سپاه بهداشت به عنوان یک نظامی پایان گرفت، به استخدام سپاه بهداشت درآمدند و در استان لرستان خدمت کردند و منشاء اثر شدند. سپس به سازمان مرکزی سپاه بهداشت آمدند و زمانی که من معاون آن سازمان بودم، به علت درخواست یکی از دوستان مشترکمان، ایشان از سازمان سپاه بهداشت به بهداری راه‌ها انتقال پیدا کردند. دکتر پیله‌رودی که از خدمت در مدیریت و بهداشت عمومی تجربه‌ها آموخته بود، آنجا با کار و فعالیت در بهداری راه‌ها به نوعی دیگر از تجربه دست یافت و بیشتر به خدمات درمانی و بیمارستانی تکیه کرد و به دلیل آنکه فردی باهوش و پرتلاش بود، باز هم آموخت و آموخت.

پس از انقلاب اسلامی، دکتر به دانشگاه بهداشت رفت و دوره‌های ام.پی.اچ را گذراند و بعد از یک سال که آن دوره تمام شد، به برنامه‌ای که بنده و یکی دیگر از دوستان آغاز کرده بودیم، پیوست و تمام تجربه‌هایی را که پیش از آن بخاطر خدمت در سپاه بهداشت و بهداری راه‌ها آموخته بود، بروز داد. ما مبانی فکری و فلسفی دستاوردی را که بعدها به شبکه بهداشت و درمان معروف شد، تدوین کردیم و در شب‌ها و روزهای بسیار سختی که جنگ بین ایران و عراق در جریان بود، مجبور بودیم که این برنامه‌ها را تدوین کنیم و بعد از آن در حضور وزرای وقت و معاونان دفاع کنیم ولی وزرا هر چند وقت یکبار عوض می‌شدند و ناچار باید این کارها و پوشش‌ها را از سر می‌گرفتیم برای اقناع وزیران و معاونان جدید.

سرانجام این کار به نقطه‌ای رسید که فکرهایمان در دی ماه سال1360 با نام “نگرشی بر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی” انتشار پیدا کرد. بعد از آنکه این نقشه راه آماده شد، گام به گام به آنچه در آنجا به عنوان مبانی فکریمان نوشته بودیم، وفادار ماندیم و در کنار دکتر پیله‌رودی توانستیم در 269شهرستان آن زمان، شبکه بهداشت و درمان شهرستان را با ویژگی‌هایی که فراوان می‌توان درخصوص آن سخن گفت، تدوین کنیم و برای هر شهرستان مجلدی فراهم آوریم که می‌شود گفت سرنوشت هر شهرستان از نظر گسترش شبکه‌ها را بیان می‌کرد.

وقتی این کار هم سرانجام گرفت، نوبت به قانع کردن مسئولان وقت و شناساندن ارزش‌های این کار و موافقت‌های عملی با به اجرا درآوردن آن‌ها بود که تا فرودین سال 1364 طول کشید.

بعد از آن که این مرحله را نیز پشت سر گذاشتیم، مرحله اجرا پیش آمد و هرچه پیشتر رفتیم، حقانیت کاری که در کنار هم فراهم آورده بودیم، بیشتر خودش را نشان داد و بیش از پیش موجب جلب حمایت مسئولان و تصمیم‌گیرندگان وقت شد و برای اجرای موفق این طرح، گروه ما و مخصوصاً دکتر پیله‌رودی هرچه در توان داشت، به کار بست.»

 

«گالری عکس»

 

دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *